شترق 

 

صدای سیلی محکمی که خوردم تو سرم پیچید . منو زد . باورم نمیشه این همه عشق و عاشقی کشک بود ؟

اون همه دوستت دارما ؛ میمیرم براتا ؛ نفسمی ؛ همشون دروغ بود ؟ چقدر بابام گفت زن این پسره نشو . چقدر مادرم گریه کرد که این به دردم نمیخوره . چقدر نفس بهم گفت این پسره روانیه . اما کو گوش شنوا .

یهو سرم گیج رفت و افتادم ؛ چشم باز کردم دیدم

 

 

 

دوستان و همراهان گل و عزیزم ادامه این داستان رو فردا شب براتون میزارم ؛ ممنون از لطف همتون 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گاوصندوق حرف‌هایم ما 1379 همتراز کاشی آنلاین شیت - بهترین روش انتخاب فروشگاه آنلاین فروشگاه نسوز آوران آترا Mowlid چت قشم گرفتگی های زندگی رو باز کن آیات حق